مولا ویلا نداشت....
این شعر رو حتما بخونید
از آقای علیرضا قزوه
گفتم: چیزی بخوان.
گفت: شرمندهام.
یک سال است چیزی نگفتهام.
گفتم: برای عاطفهای که در ما مرده است
رحم الله من یقرء الفاتحة مع الصلواة!
گفتم: چیزی بخوان.
گفت: رویم سیاه،
آخر می دانی که . . .
گفتم: میدانم خشکسالی است
اما در کیفهای سامسونت هم
یک خروار مضمون ناب نهفته است.
امسال شعرها چنگی به دل نزد
رباعیها مثل هم بود
بعضی خودشان را کشف کردند
بعضی خودشان را باور کردند
بعضی خودشان را گم کردند
بعضی در مصاحبههایشان خودکشی کردند
شاعران پروازی
هتل بازی
آدمهای از خود راضی
دکههای سکهسازی!
اصلاً مردم حق دارند کاسه «انوری» را بر سرتان خرد کنند
کارمندان هنر فقط گزارش کار پر میکنند
وقتی تابوت عاطفه بر زمین مانده بود
جمعی به جیغ بنفش میاندیشیدند
و برای کشف زوزه صورتی
هفت مرتبه «الیوت» و «اکتاویو پاز» را ورق میزدند
چقدر وقت ما صرف آدامسهای بادکنکی شد
بعضی شعرهایشان را
به مینا و سوزی تقدیم میکردند
احمقترها برای گرفتن نوبل
به شبکههای بیبیسی و واشنگتن دخیل میبستند
امروز هم بینش هنرمندان
از سقف تالارها بالاتر نمیرود
بهار برای مردم آواز میخواند
خدا برای مردم نقاشی میکشد
نقاشها فکر میکنند زندگی یعنی فتح قله «پیکاسو»
خطاطها برای خدا خط و نشان میکشند
قصهنویسهای شنگول
در زمستان حبّه انگور میخورند
شاعران را میل جاودانه شدن کور کرده است
شاعران کمحوصله شدهاند
میترسم روزی بهنام تمدن
به گردن بعضی زنگوله بیندازند!
میترسم شلوارهای «جین» و «چارلی» کار دستمان بدهد
و شکلاتهای انگلیسی دهانمان را ببندد
گاوهای چشمچران، آزادانه در خیابان میچرند
پسرخواندههای مایکل جکسون به دانشگاه میروند
انیشتین بیخوابگاه میماند،
دیوار مسافرخانههای ناصرخسرو
فرمول نسبیت را از بر میکند
با اینهمه در دانشگاه ما
یک استاد پاپیون میزند
و فرانسه صحبت میکند
شعرهای سبک قصیده و عینک
برای اهل قبور شعر میخوانند
بوفالوهای آمریکا خلیج فارس را شخم میزنند
برادرم با پوتینهای کهنه سربازیاش
بسیج میشود
مادرم آب و آیینه و قرآن میآورد
پدرم “فالله خیر حافظاً ” میخواند
اما بعضی خاطرشان جمع است
که ناوگان آمریکا
به استخرهای سرپوشیدهشان کاری ندارد.
کامبیزخان دوست دارد پسرش را «آلفرد» صدا کند
آلفرد فکر میکند
از دماغ فیل افتاده است
برای همین میخواهد به هندوستان پناهنده شود!
«گیتی» گیتار را ترجیح میدهد
سوزی بیآنکه خجالت بکشد
نامه بویفرندهایش را برای مادرش میخواند
رادیو از ماووت میگوید
مادرم آماده میشود به بهشت زهرا برود.
امروز پسر همسایهمان شهید شد
اما این باعث نمیشود که ساسان
دوستانش را به قهوه و اسبسواری دعوت نکند
و برای سگش بستنی نخرد
شاپورخان اما عاشق فیلمهای سرخپوستی است
و این را از افتخاراتش میداند
که در آمریکا، همبرگر را درست تلفظ میکرده است
شاپورخان به مشتریهایش سیگار وینستون تعارف میکند
و مطمئن است که قیمت سکه و طلا
پایین نمیآید
او فکر میکند هنوز هم خرمشهر
دست عراقیهاست!
و چقدر خوشحال است که پسرش را معاف کردهاند
به خانه برمیگردم
تلویزیون دعای «نامها و نشانهها» میخواند
بعضی اوقات خاموشی هم چیز بدی نیست
امسال به ساعتهای «کاسیو» اطمینان کردیم
و نماز صبحمان قضا شد!
امسال متولیهای مسجد و امامزاده
با هم مسابقه گذاشتند
و همه از رساله امام یک جور سؤال دادند
تلویزیونهای رنگی
سشوار
هدف بالا بردن معلومات است
کودکان ششماهه هم میتوانند شرکت کنند
بشتابید
تبلیغات فلان مسجد
رنو و پیکان پخش میکند
در عتیقهفروشیها پیکان صفرکیلومتر میفروشند
در میدان انقلاب
اتحادیه خرید و فروش کوپن
حوصله مردم را سر آورده است
دلالان کامپیوتر و روغنچراغ
دلالان شیر مرغ و جان آدمیزاد
با ارز غیرآزاد، تجارت میکنند
شرکتهای ثبتنشده
سیاستبازان لرد مستضعف
جیببرهای باجواز
جیببرهای بیجواز
غولهای پوشیده در لباس مذهب
مقاطعهکاران خیابان زعفرانیه
شرکت صادرات زعفران
شرکت صادرات فرش . . .
خجالت هم چیز نایابی است
حتماً باید مسئله جنگ بماند برای بعد از جنگ
سیاستبازان باز سرگیجه گرفتهاند
باند ارتشا
باند زنا
باند مهدی هاشمی هزارپا (۱)
اصلاً گور پدر مال دنیا
ریاضتکش به ویلایی بسازد!
باری ما هرچه میکشیم
از دست مرغ و بنز و ویلاست
ما هرچه میکشیم از اینهاست
اصلاً با این طرح چطورید؟
جاندادن از ما
طرح اقتصادی از شما!
من فکر میکنم شاعری زخمزبان میخواهد
نه مبانی نه بیان میخواهد
شاعر یعنی مویدماغ سیاستبازان
شاعری که با خیال راحت میخوابد
اصلاً شاعر نیست
بیا به آفتابی نهج البلاغه برگردیم
چرا نهج البلاغه را جدی نمیگیریم؟
مولا ویلا نداشت
معاویه کاخ سبز داشت
پیامبر به شکمش سنگ میبست
البته به شما توهین نشود
بعضی برای جنگ شعار میدهند
و خودشان از جاده شمال به جبهه میروند
پیش از آنکه بر من حدّ تهمت جاری کنید
من بر خویشتن حد وجدان جاری کردهام
من دو شاهد عادل دارم: قرآن و نهج البلاغه
من چاپلوس نیستم
تملق نمیگویم
اما قدر امام را میدانم
بیایید قدر مردم را بدانیم
بیایید مثل مولا با مردم همدردی کنیم
بیایید امام را اذیت نکنیم
بیایید امام را نصیحت نکنیم
اردوگاههای فلسطینی را نگاه کن
ابوالفضل با مشک تشنه برمیگردد
صدای گریه رقیه را میشنوی؟
«گورباچف» و «ریگان» هم کاندید صلح نوبل شدهاند
قرآن «فهد» زیباتر از قرآن «قابوس» چاپ میشود
«عرفات» شلوار اسرائیلی میپوشد
راستی یاد شهیدان بیت المقدس به خیر!
«جهانآرا» که بود؟
«حاج همّت» که بود؟
«حاج عباس» از دنیا یک قرآن جیبی داشت
شهید خرازی
شهید نوری
سرداران بیدست
شهیدان گمنام
بییادنامه
بیسنگقبر
«عاصمی» پودر شد
یوسف نوشته بود:
“خدایا، یوسف هم شهید شد،
او را بیامرز! “.
اسماعیل وصیت کرد روی قبرش بنویسند:
“پر کاهی تقدیم به آستان الهی. “
امسال هیچ شاعری با «حلق اسماعیل» همصدا نشد.
راستی شماره قطعه شهدا چند بود؟!
این روزها مردم را با هوشیار و بیدار خواب میکنند!
خنده و چشمبندی
شوهای تالار وحدت
هنرمندان فخرفروش
خدا کند «روایت فتح» را فراموش نکنیم
امسال در جلوی «امجدیه» کوررنگی بیداد میکرد
امسال همه چیز را
یا آبی دیدیم یا قرمز
امسال هم انصافهای ما حسابی چُرت زد
امسال وجدانهای ما آنفلوآنزا گرفت
امسال تاکسیها به پاهای قطعشده
با دنده چهار احترام گذاشتند
چرا باید از زیر روسریهای «ژرژت»
رشتههای جهنم شعله بکشد
مگر اینجا الجزایر است؟
امسال در خیابان ولی عصر(عج)
هیچکس مثل خود «آقا» غریب نبود!
یکروز یک کراواتی سرمایهدار
با بنز قهوهایاش از جلوی پایم ویراژ داد
و به عبای وصلهدارم وصلههای عوضی چسباند
دیشب جلوی مهمانم، تخممرغ آبپز گذاشتم
دیشب مادرم با چایی و کشمش سر کرد
او قلبش برای انقلاب میتپد
اما وسعش نمیرسد یک نوار قلب بگیرد
و من میدانم که نوار قلب هم
همه منحنیهای دردش را نشان نمیدهد
مادرم دفترچه خدمات درمانی ندارد
و همیشه ابوالفضل به دادش میرسد
او برای شهیدان اشک میریزد
حلوا میپزد
و به ما یاد میدهد که چگونه شبهای جمعه
با چهار قاشق حلوای نذری سیر شویم
او قبر شهیدان را با دست میشوید
وقتی باد، چادر وصلهدارش را تکان میدهد
بوی فقر و غربت
تمام پرچمهای سبز و سرخ را به بوسه میگیرد
او یک شب خواب خیمههای امام حسین(ع) را دید
خواب زینب را
خواب رقیه را
و فردایش مرا به آقا سپرد و روانه کرد
یک بار هم در خواب
آینده سبز برادرم را دید
و فردا وقتی خوابش را تعریف میکرد
«مارش حمله» میزدند
او نمیداند «کادیلاک» چه جانوری است
و داخل هواپیما چه شکلی است
اما خوب میداند
که شمشیر امام حسین(ع) از طلا نبوده است
و امام زمان در «جزیره خضرا» نیست
او قلبش برای انقلاب میتپد
و هرشب دعا میکند که پیروزی با امام باشد
و آقا بیاید . . . !
نظرات شما عزیزان: